راه ظهور
مهر ۱۰, ۱۴۰۳
2903
تمام راه ظهور تو با گناه بستم
دروغ گفتهام آقا که منتظر هستم
کسی به فکر شما نیست راست میگویم
دعا برای تو بازیست راست میگویم
اگرچه شهر برای شما چراغان است
برای کشتن تو نیزه هم فراوان است
من از سرودن شعر ظهور میترسم
دوباره بیعت و بعدش عبور میترسم
من از سیاهی شبهای تار میگویم
من از خزان شدن این بهار میگویم
درون سینه ما عشق یخ زده آقا
تمام مزرعههامان ملخ زده آقا
کسی که با تو بماند به جانت آقا نیست
برای آمدن این جمعه هم مهیّا نیست