صاحب این مسجد
چه کسی گفت دعا کنید صاحب این مسجد بیاید
یکی از خُدّام مسجد جمکران به نام حاج ولی الله نقل میکند:
من با مرحوم امامی بساط چای و آبدارخانه را اوّل نزدیک مسجد قرار داده بودیم. هرکس وارد مسجد میشد و میخواست برای اعمال به داخل مسجد برود دعوت میکردیم تا چای بخورد.
شبی بود که مرحوم آقای امامی گفت:
ظرف های آب،خالی شده،یکی از آقایان،این ظرف ها را از آب انبار پُر کند و بیاورد. کسی جواب نداد،من خودم دو ظرف را برداشتم و به طرف آب انبار رفتم،نزدیک آب انبار ترس و وحشتی احساس کردم،
آب انبار تاریک و من هم دو ظرف سنگین را باید آب کنم و از پلّه ها بالا بیایم. خلاصه،دچار ترس و هراس شدم،ناگاه دیدم جوانی درب آب انبار ایستاده و گویا نیّت مرا خواند،رو به من نمود و گفت:
شما برای خدا قدم برداشته و میخواهی آب ببری،مترس!خدا تو را کمک میکند،برو!
چند نوبت پشت سر هم فرمود:
دعاکن،خدا صاحب این مسجد را برساند.
جمکران و آسمان ابری صاحب این مسجد
من نفهمیدم چطور وارد آب انبار شدم و ظرف ها را پُر کردم و بالا آمدم،همین قدر متوجه شدم که آن جوان به من کمک کرده و نزدیک آبدارخانه رسیدیم. من دست بردم،یک استکان چایی برداشتم،خواستم به دست او بدهم،دیدم کسی نیست.
به دو نفر از افرادی که آنجا بودند گفتم؛
این جوان،کجا رفت؟
گفتند: ما کسی را با تو نویدیم
فهمیدم که از ناحیه آقا مرا یاری دادند و آقا،این جوان را به کمک من فرستاده است.
منبع: محمد یوسفی. کیست مرا یاری کند. انتشارات خورشید هدایت. چاپ سی و چهارم١٣٩۶.ص۲۴-۲۵