لب ما و قصه زلف تو – حسین طاهری
مهر ۱۶, ۱۴۰۳
54
لب ما و قصه زلف تو
چه توهمی چه حکایتی
تو و سر زدن به خیال ما
چه ترحمی چه سخاوتی
به نماز صبح و شبت سلام
و به نور در نسبت سلام
و به خال کنج لبت سلام
که نشسته با چه ملاحتی
العجل مولا العجل مولا …
دل و روح ما سر و جان ما
لتراب مقدمک الفدا
عظم البلاء برح الخفاء
فرج است راه نجات ما
همه ناتوان همه رو سیاه
همه در کشاکش راه و چاه
همه تا کمر به گِل گناه
خِجلیم و انکشف الغطاء
نرسیده شام غمی به سر
نرسیده از سحری خبر
نه کسی به فکر کسی دگر
تو بیا که و انقطع الرجاء
نه کسی هوایی فیض رب
نه به فکر واجب و مستحب
ظهر الفساد و بما کسب
تو بیا که تازه شود هوا
به جمال وارث کوثری
به خدا حسین مکرری
به روایتی خود حیدری
چه شباهتی چه اصالتی
بلغ العلی به کمال تو
کشف الدجی به جمال تو
به تو و قشنگی خال تو
صلوات هر دم و ساعتی
العجل مولا العجل مولا ..