رجعت در قرآن

مهر ۱۴, ۱۴۰۳ 10

رجعت در قرآن

در این مبحث از مقالات رجعت در قرآن به اعتقاد شیعه در آستانهٔ ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، حوادث شگفت‌انگیزی اتفاق می‌افتد که یکی از آن‌ها بازگشت گروهی از مؤمنان واقعی برای درک و تماشای عظمت و شوکت جهانی اسلام خواهد بود.

البته عده‌ای از کافران بد طینت نیز در این میان پیش از آخرت به دنیا بر می‌گردند تا به سزای پاره‌ای از اعمال ننگین خویش برسند.

این بازگشت گروهی از مؤمنان خالص و کافران ستمگر به این جهان پیش از قیامت، رجعت نامیده می شود.

آشنایی با معنای رجعت

معنای لغوی

الفاظ مختلفی برای بیان این اصل اعتقادی در قرآن مجید و روایات اسلامی به کار رفته است، مانند: رجعت، ایاب، کرّه، ردّ، حشر؛ که همه در معنای (بازگشت) مشترکند؛ ولی در میان همهٔ این الفاظ، رجعت مشهورتر است.

رجعت مصدر مرّه {۱}و بیانگر《یکبار بازگشت》است، چنانچه در《لسان العرب》{۲} آمده است: رجعت مصدر مرّه از مادّه‌ی رجوع است. همچنین در《اقرب الموارد》{۳} در توضیح واژه‌ی رجعت چنین ذکر شده:

رجوع به معنای بازگشت است و فلانی به رجعت ایمان دارد، یعنی او به رجوع به دنیا پس از مرگ اعتقاد دارد.

معنای اصطلاحی (اصطلاح کلامی)

شیخ مفید در این باب می‌فرماید:

خداوند گروهی از اموات را به همان صورتی که در گذشته بودند، به دنیا بر می‌گرداند و گروهی را عزیز و گروهی دیگر را ذلیل می‌کند و اهل حق را بر اهل باطل غلبه و نصرت داده و مظلومان را بر ظالمان و ستمگران غلبه می‌دهد، این واقعه هنگام ظهور مهدی آل محمّد، علیه سلام، رخ خواهد داد.{۴}

ضرورت باور به رجعت

امام صادق(ع) در حدیثی، یکی از شرایط ایمان را اعتقاد به رجعت برشمرده و می‌فرمایند:《هر کس به هفت چیز اعتقاد داشته باشد، مؤمن است و در میان آن هفت چیز ایمان به رجعت را ذکر فرمودند.》{۵}

لازمه‌ی چنین سخنی آن است که ایمان کامل زمانی حاصل می‌شود که علاوه بر اعتقاد به توحید و…، اعتقاد به رجعت نیز وجود داشته باشد. بر این اساس بر هر شیعه‌ای این اعتقاد ضروری است، از سوی دیگر این امید را در دل او زنده نگه می‌دارد که اگر پیش از ظهور منجی عالم بشریت از دنیا برود، خداوند وی را برای نصرت دین خویش و درک لقای آن حضرت، به دنیا بر می‌گرداند.

رابطه رجعت با ظهور

رجعت و ظهور در یک جهت اشتراک دارند و آن اینکه هردو در آخرالزمان و قبل از قیامت اتفاق می‌افتند؛ اما فرقشان این است که خداوند، برای برچیدن ریشه‌های ظلم و ستم و ایجاد عدالت در روی زمین، ولیّ خویش را پس از غیبت طولانی، آشکار می‌سازد؛ ولی رجعت آن است که در هنگام ظهور، برای یاری حضرتش و نیز استمرار حاکمیت حق بعد از برقراری عدالت، خداوند گروهی از مؤمنان را که از دنیا رفته‌اند، به دنیا باز می‌گرداند تا برای یاری وی بشتابند.

خلاصه سخن آنکه رجعت یکی از وقایع هم زمان با ظهور است و نباید آن‌ها را دو نام برای یک واقعیت پنداشت.

تاریخچه رجعت

اعتقاد به رجعت، یک اصل اسلامی است که از زمان صدر اسلام در احادیث منقول از پیامبر(ص) شروع شده تا به غیبت کبری رسیده است و اینگونه نیست که خرافی باشد یا اینکه کذّابین این اعتقاد را وارد مذهب شیعه کرده باشند.

اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام برای استدلال بر رجعت از آیات شریفه قرآن مدد جسته تا مخالفان را مجاب کنند و از دلیل عقلی استفاده نکرده‌اند.

رجعت از جمله امور اعتقادی است که از صدر اسلام مورد توجه ویژه پیامبر گرامی اسلام(ص) بوده و به مناسبت‌های مختلف آن را بیان می‌کرده است‌.در روایتی که در ذیل می‌آید حضرت به بازگشت امیرالمؤمنین(ع) در آخرالزمان به دنیا اشاره کرده و برای تبیین آن از آیات قرآنی استفاده نموده است.

در حدیثی امام صادق(ع) می‌فرمایند:

روزی رسول خدا(ص) به سوی امیرمؤمنان، علی (ع) آمد؛ در حالی که وی در مسجد خوابیده بود و مقداری شن را به عنوان بالش زیر سر گذاشته بود، او را حرکت داد و فرمود: 《ای دابّه الأرض (جنبنده خدا) برخیز》. یکی از اصحاب عرض کرد: ای رسول گرامی آیا ما مجازیم این اسم را به دیگران نسبت دهیم؟

حضرت فرمود:《خیر، به خدا سوگند که آن نام مخصوص او (حضرت علی (ع)) است و او همان دابّه و جنبنده‌ای است که خداوند در کتابش فرمود:

《هنگامی که قول بر آنان واقع گردد، برای آن‌ها جنبنده‌ای از زمین خارج می‌کنیم که با آنان سخن می‌گوید به درستی که مردم به آیات و نشانه‌های ما یقین نمی‌کنند.》سپس اضافه کردند:《ای علی! هنگامی که آخرالزمان فرا رسد، خداوند تو را در بهترین صورت از زمین خارج می‌سازد؛ در حالی که به همراه تو عصایی است که با آن دشمنانت را مشخص می‌کنی.》

پیامبر(ص) در مورد بازگشت حضرت علی(ع) در آخرالزمان، تعبیر به اخراج از زمین می‌کند که مفهوم رجعت را بیان می‌کند.[۶]

ادله صحت رجعت

  • اول: اولین دلیلی که می‌توان برای رجعت آورد، همان دلیلی است که برای صحت معاد می‌آورند. در نتیجه این دلیل، معلوم می‌شود رجعت امری است ممکن و از آنجایی که گوینده راستگو از آن خبر داده، پس حق است. اما اینکه رجعت امری ممکن است، روشن است؛ زیرا مکرر اتفاق افتاده (که مرده‌ای زنده شده است؛ نظیر معجزه حضرت عیسی(ع) و غیره) و وقوع، دلیل امکان است.
  • دوم: آیات بسیاری که به صراحت یا به کمک احادیث معتبری که در تفسیرش وارد شده بر مطلوب دلالت دارد.
  • سوم: احادیث متواتری که در کتاب‌های معتبر از پیغمبر و ائمه (ع) نقل شده که اغلب آن‌ها صریح است و به هیچ وجه قابل تأویل نیست‌. مراد از خبر و حدیث متواتر روایتی است که در اثر کثرت نقل آن یقینی شده و جای هیچ‌گونه ابهامی در آن وجود نداشته باشد.
  • چهارم: اجماع و اتفاق همه شیعیان دوازده امامی  بر صحت رجعت، که از علمای قدیم و جدید شخص قابل اعتنایی با آن مخالفت نکرده است.

استدلال بر رجعت از قرآن

آیات فراوانی توسط ائمه اطهارعلیهم السلام به رجعت تفسیر شده و از آنجا که ما قائل به عصمت آن‌ها هستیم، به آن آیات با کمک روایات استناد می‌کنیم:

آیه اول:

 وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّهً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لَا یُوقِنُونَ》 ، 《وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجًا مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیَاتِنَا فَهُمْ یُوزَعُونَ

(و چون قول [عذاب] بر ایشان واجب گردد، جنبنده‌ای را از زمین برای آنان بیرون می‌آوریم که با ایشان سخن بگوید که مردم [چنانکه باید] به نشانه‌های ما یقین نداشتند و آن روز که از هر امتی گروهی از کسانی را که آیات ما را تکذیب کرده‌اند، محشور می‌گردانیم پس آنان نگاه داشته می‌شوند تا همه به هم بپیوندند.)[۷]

این آیه مشهورترین آیه‌ی رجعت است که به تنهایی بر رجعت دلالت دارد؛ چرا که ظاهر آیه به خوبی بیانگر این مطلب است که این حشر گروهی از هر امتی غیر از حشر در روز قیامت است؛ زیرا حشر در آیه‌ی‌ فوق حشر همگانی نیست؛ در حالی که حشر در روز قیامت شامل همهٔ  انسان‌ها می‌گردد؛ چنانکه در آیه‌ای در وصف حشر روز قیامت چنین می‌فرماید:

وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى الْأَرْضَ بَارِزَهً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا

(و [یاد کن] روزی را که کوه‌ها را به حرکت در می‌آوریم و زمین را آشکار [و صاف] می‌بینی و آنان را گرد می‌آوریم و هیچ یک را فرو گذار نمی‌کنیم.)[۸]

از سوی دیگر دو شاهد در خود آیات قبل و بعد وجود دارد که مؤید این است که حشر برای عذاب نیست و این واقعه قبل از قیامت است؛ یکی در صدر آیه که می‌فرماید:

《اِذا وَقَعَ الْقَولُ عَلَیْهِمْ》 که مورد اتفاق همهٔ مفسران است که وقوع از علائم قیامت است و روشن است که علامت یک شیء غیر از آن شیء است.

دیگر آن که پس از سه آیه می‌فرماید:

《یَوْمَ نُفِخَ فِی الصُور》 و قضایای قیامت را از آنجا آغاز می‌کند.

علاوه بر دلالت روشن خود آیه بر رجعت، احادیث فراوانی در ذیل این آیه‌ی کریمه از اهل بیت علیهم السلام وارد شده و ایشان آیه‌ی یاد شده را بر رجعت منطبق دانسته‌اند که از جمله می‌توان به روایت زیر اشاره کرد:

مردی به امام صادق(ع) عرضه داشت: که اهل سنت گمان کرده‌اند که آیه‌ی 《روزی که از هر امتی گروهی را محشور می‌کنیم.》مربوط به قیامت است، حضرت در پاسخ فرمودند:

《آیا چنین است که خداوند روز قیامت از هر امتی تنها گروهی را محشور کرده و بقیه را رها می‌سازد؟ خیر. اینگونه نیست؛ ولیکن آیه در مورد رجعت است؛ اما آیه‌ی قیامت آن است که می‌فرماید:《همه را محشور ساخته و از احدی چشم‌پوشی نمی‌کنیم.》[۹]

آیه دوم:

إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ

(همانا ما فرستادگان خویش و مؤمنان را در دنیا، آن روزی که شاهدان اقامه شوند، یاری خواهیم نمود.)[۱۰]

آیه فوق خاطر نشان می‌سازد ‌که وعده‌ی الهی بر آن تعلق گرفته است که همهٔ ‌انبیاء و مؤمنان را درهمین دنیا یاری خواهد کرد؛ چنانکه از ظاهر آیه برداشت می‌شود، این نصرت و یاری انبیاء و مؤمنان به صورت گروهی و دسته جمعی صورت خواهد پذیرفت و نه جدا از یکدیگر و از آنجا که چنین نصرتی در گذشته اتفاق نیفتاده، پس قطعا در آینده به وقوع خواهد پیوست؛ چرا که وعده‌ی الهی تخلف ناپذیر است.

از طرفی چون همهٔ ‌پیامبران به جز حضرت عیسی و خضر(ع) و مؤمنان بسیاری از دنیا رفته‌اند و در این دنیا یاری نشده‌اند، به مقتضای آیه‌ی فوق بایستی آن‌ها زنده شوند تا در همین دنیا یاری شوند، به خصوص که لفظ نصرت در مواردی به کار می‌رود که دو گروه مشغول مخاصمه باشند و بعد شخصی یا گروهی یکی از طرف‌های مخاصمه را کمک بکند تا بر طرف مقابل چیره شود و طبیعی است که چنین معنایی با رجعت سازگاری دارد.

مؤید چنین استدلالی به آیه‌ی شریفه حدیثی است که از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند:

《به خدا سوگند این آیه در مورد رجعت است؛ مگر نمی‌دانید که پیامبران بسیاری در این دنیا کشته شدند و نصرت خداوند به آنان نرسید؟ امامان کشته شدند و نصرت خداوند شامل حال آنان نشد، این آیه در رجعت محقق خواهد شد. 》[۱۱]

آیه سوم:

أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقَالَ لَهُمُ اللَّهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیَاهُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَى النَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَشْکُرُونَ

(مگر قصه آنان را ندانستی که هزارها تن بودند و از بیم مرگ، از وطن خویش بیرون رفتند. آنگاه خدا به آنان فرمودند: بمیرید. سپس زنده‌شان کرد.) [۱۲]

این آیه دلیل این است که زنده شدن مرده، سابقأ اتفاق افتاده، پس اگر ممکنی است و نباید آن را انکار کرد و به ضمیمه حدیث‌های که می‌گویند:

《هرچه در امت‌های سابق واقع شده، در این امت هم واقع شود.》،مانند این حدیث از پیامبر (ص) که به سند صحیح از ایشان نقل شده که می‌فرمایند:

《هرچه در امت‌های گذشته رخ داده است، بدون کم و زیاد در امت من هم واقع شود، حتی اگر یکی از آن‌ها در خانه سوسماری رفته باشد، شما هم می‌روید.》[۱۳] ، دلیل بر وقوع رجعت هم هست و در احادیث نیز وارد شده که این عده، هفتاد هزار نفر بودند‌. آنان مدت درازی به امر خدا مرده بودند، سپس خداوند زنده‌شان کرد و به دنیا برگشتند و باز هم مدتی زندگی کردند.

طبرسی در (مجمع البیان)، در تفسیر آیه فوق می‌گوید:

همه اهل تفسیر گویند: (ألوف) جمع (الف) است؛ یعنی هزاران نفر بودند.

معنی اینکه《خداوند فرمودند: بمیرید》این است که آنان را میراند، سپس به دعای پیامبرشان حزقیل و بعضی گویند به دعای شمعون، پیغمبر بنی اسرائیل،《زنده‌شان کرد.》[۱۴]

همچنین طبرسی در ادامه تفسیر این آیه می‌فرماید: روایت شده است که اینان قوم حزقیل بودند که پس از هشت روز زنده شدند؛ زیرا هنگامی که حزقیل آمد، بدن‌های بی‌جان ایشان را دید که روی زمین افتاده‌اند، گریست. خداوند به او وحی کرد:《زنده شدن آنان را در اختیار تو گذاشتم》حزقیل صدا زد:《به اذن خدا زنده شوید》و همه زنده شدند. [۱۵]

باز هم طبرسی در تفسیر همین آیه می‌فرماید: حمران بن أعین از حضرت باقر(ع) پرسید:

این‌ها که خداوند فرمود، بمیرید و باز زنده‌شان کرد، همین قدر زنده شدند که مردم آنان را دیدند و باز مردند یا به دنیا برگشتند، در خانه‌ها نشستند و غذا خوردند؟

حضرت فرمودند: 《بلکه آن‌ها را به دنیا بر گرداند تا در خانه‌ها منزل کردند؛ غذا خوردند، زن گرفتند و مدت‌ها زندگی کردند. سپس به مرگ طبیعی مردند.》[۱۶]

آیه چهارم:

أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلَىٰ قَرْیَهٍ وَهِیَ خَاوِیَهٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّىٰ یُحْیِی هَٰذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا ۖ فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَهَ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ ۖ قَالَ کَمْ لَبِثْتَ ۖ قَالَ لَبِثْتُ یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ ۖ قَالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَهَ عَامٍ فَانْظُرْ إِلَىٰ طَعَامِکَ وَشَرَابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ ۖ وَانْظُرْ إِلَىٰ حِمَارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَهً لِلنَّاسِ ۖ وَانْظُرْ إِلَى الْعِظَامِ کَیْفَ نُنْشِزُهَا ثُمَّ نَکْسُوهَا لَحْمًا ۚ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

(یا مثل آنکه به قریه‌ای – که همه سقف‌هایش روی هم ریخته بود – گذر کرد، گفت: خدا چگونه مردم اینجا را که مرده‌اند، زنده می‌کند؟ خدا او را صد سال می‌راند. سپس زنده‌اش کرد، گفت: چقدر در این حال ماندی؟ گفت: یک روز یا قسمتی از روز.

گفت: بلکه یک‌صد سال ماندی. خوردنی و نوشیدنی خویش بنگر که دگرگون نشده. الاغت را ببین تا تو را برای مردم نشانه‌ای قرار دهیم؛ استخوان‌ها را ببین چگونه بلند می‌کنیم (و بهم می‌پیوندیم) سپس به گوشت می‌پوشانیم. چون مطلب برایش آشکار شد، گفت: می‌دانم که خدا بر هر چیز توانا است.) [۱۷]

این آیه صریحا می‌فرماید: این شخص صد سال مُرد، سپس زنده شد و به دنیا برگشت و الاغش هم زنده شد و ظاهر قرآن دلیل است که این مرد از پیامبران بوده؛ چون به او وحی شده و خدا با او سخن گفته است؛ چنانکه در احادیث نیز تصریح شده که پیامبر بوده است و در بعضی از آن‌ها می‌گوید ارمیای پیامبر(ع) است و در بعضی گوید: عُزَیر (ع) است.

و این حدیث را سنی و شیعه نقل می‌کنند و به ملاحظه آن احادیث که می‌گوید:《هر چه در سایر امت‌ها بوده، در این امت هم هست، باید نظیرش در این امت هم واقع شود.》

طبرسی در (مجمع البیان) می‌گوید:

بعضی گویند: وی عزیر بوده است؛ چنانکه از حضرت صادق (ع) هم روایت شده است و بعضی معتقدند ارمیا بوده، این هم از حضرت باقر (ع) نقل است.

و اینکه می‌فرماید:《استخوان‌ها را بنگر》، بعضی گویند: مراد استخوان‌های الاغ او است (که به هم پیوست)، بعضی گویند: استخوان‌های خود او است. چون اول چشمانش زنده شد و دید که استخوان‌های پوسیده پراکنده گرد می‌آید و گوشت‌هایی هم که درندگان خورده‌اند، از اینجا و آنجا جمع می‌شود و به استخوان‌ها می‌پیوندد تا بدن کامل شد و خودش برخاست. الاغش هم برخاست.[۱۸]

آیه پنجم:

إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَعَلَىٰ وَالِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلًا ۖ وَإِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَالتَّوْرَاهَ وَالْإِنْجِیلَ ۖ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَهِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیهَا فَتَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِی ۖ وَتُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِی ۖ وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِی ۖ وَإِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَنْکَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ

(آن دم که خدا به عیسی فرماید: نعمت من یادآور که و به اذن من، از گِل شبیه مرغ می‌ساختی و در آن می‌دمیدی، به اذن من، پرنده می‌شد و کور مادرزاد و پیس را به اذن من، شفا می‌دادی و مردگان را به اذن من، زنده می‌کردی.) [۱۹]

این آیه هم دلیل بر امکان رجعت و وقوع آن در امت‌های گذشته است و به مقتضای همان احادیث ، باید در این امت هم واقع شود.

صدوق در (اعتقادات) نقل می‌کند که:

حضرت عیسی به اذن خدا مرده زنده می‌کرد و همه مردگانی که زنده کرد، به دنیا برگشتند، مدتی هم ماندند، سپس به مرگ خویش مردند. [۲۰]

طبرسی در تفسیر این آیه فرماید:

بعضی گویند: حضرت عیسی چهار نفر را زنده کرد:

  • ۱. عاذر که دوستش بود، سه روز پس از مرگش، با خواهر وی بر سر قبرش رفتند. عرض کرد:《ای پروردگار هفت آسمان و هفت زمین تو مرا فرستادی تا بنی‌اسرائیل را به دین تو دعوت کنم و به آنان خبر دهم که من مرده زنده می‌کنم. اینک عاذر را زنده فرما.》پس از این دعا، عاذر زنده شد، برخاست از قبر بیرون آمد، مدتی هم زندگی کرد و بچه‌دار هم شد.
  • ۲. پسر آن پیرزن که بدنش را در تابوت گذاشته، می‌بردند. عیسی دعا کرد، برخاست و نشست و از سر دوش‌ها به زیر آمد. لباسش را پوشید و به خانه برگشت.
  • ۳.دختر (عاشر). گفتند: این دختری که دیروز مرده، زنده‌اش می‌کنی؟ باز دعا کرد، زنده شد.
  • ۴. (سام) پسر (نوح (ع))، که اسم اعظم خدا را برد و وی را صدا زد. از قبر بیرون آمد؛ در حالی که نصف سرش سفید شده بود.

پرسید: قیامت بر پا شده؟! فرمودند: نه، من به اسم اعظم خدا تو را خواندم. [۲۱]

آیه ششم:

 یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ وَإِیَّایَ فَارْهَبُونِ》،《وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَىٰ لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّىٰ نَرَى اللَّهَ جَهْرَهً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَهُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ》،《ثُمَّ بَعَثْنَاکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ》،《وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَىٰ ۖ کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ ۖ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَٰکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُون

(ای فرزندان اسرائیل! نعمت مرا که به شما دادم، به یاد آورید… و آن دم که گفتید: ای موسی! ما تا خدا را به چشم نبینیم، به تو ایمان نیاریم، آنگاه صاعقه شما را که به انتظار ایستاده بودید، گرفت. سپس شما را از پس مرگتان زنده کردیم. باشد که شکرگزارید و ابر را سایبان شما کردیم و ترنجبین و مرغ بریان برایتان فرود آوردیم. از چیزهای پاکیزه‌ای که روزیتان کرده‌ایم، بخورید.) [۲۲]

در احادیث آمده که اینان هفتاد مرد بودند که خدا زنده‌شان کرد و پیامبرشان قرار داد و این رجعت بزرگی است.

همچنین در جایی دیگر خداوند درباره تعداد این افراد می‌فرمایند:《موسی هفتاد نفر از قومش را برای وعده‌گاه ما انتخاب کرد.》[۲۳]

باز هم صدوق در (عیون) در باب (مذاکرات حضرت رضا در) از علی بن محمد بن جهم روایت می‌کند که مأمون راجع به این آیه از امام رضا (ع) سوال کرد: چون موسی برای وعده‌گاه ما آمد و خدا با وی سخن گفت، عرض کرد: 《پروردگارا خود را به من بنما تا تو را ببینم.》خطاب شد:《هرگز مرا نمی‌بینی.》

حضرت فرمودند: همانا موسی کلیم‌الله می‌دانست که خداوند عزیز، به چشم سر دیده نمی‌شود؛ اما وقتی خداوند با موسی سخن گفت، موسی به سوی قوم رفته، واقعه را خبر داد، گفتند:《ما هرگز ایمان نیاریم تا سخن خدا بشنیدم.》حضرت موسی (ع) از آن جمعیت هفتصد هزار نفری، هفتاد هزار و از آنان هفت هزار و از آنان هفتصد و از آنان هفتاد نفر را انتخاب کرده و با خود به کوه طور برد، چون کلام خدا را شنیدند، گفتند:《ما هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم تا خدا را آشکارا ببینیم. 》

خداوند صاعقه‌ای فرستاد. در اثر این ظلمشان از صاعقه مردند. موسی عرض کرد:《خداوندا اگر قوم، مرا متهم کنند – که تو چون به دروغ دعوی پیامبری می‌کردی، اینان را بردی و کشتی – من جواب آنان را چه بگویم؟》

خداوند دوباره ایشان را زنده کرد و همراه او فرستاد》[۲۴] این حدیث را طبرسی هم در (احتجاج) روایت می‌کند.

آیه هفتم:

وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِی الْمَوْتَىٰ ۖ قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِنْ ۖ قَالَ بَلَىٰ وَلَٰکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی ۖ قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَهً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَىٰ کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءًا ثُمَّ ادْعُهُنَّ یَأْتِینَکَ سَعْیًا ۚ وَاعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ

(آن دم که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من بنما چگونه مردگان را زنده می‌کنی، خطاب شد: مگر باور نداری؟ گفت: چرا، برای اینکه دلم آرام شود، خطاب شد: چهار مرغ بگیر و نزد خویش پاره پاره کن. سپس بر سر هر کوهی، قسمتی از آن‌ها بگذار و آن‌ها را بخوان! شتابان جانب تو می‌آیند.) [۲۵]

این آیه هم دلیلی بر امکان وقوع رجعت است.

مرحوم صدوق در کتاب (عیون) در باب (مذاکرات حضرت رضا (ع) در مجلس مأمون؛ راجع به عصمت انبیاء) از علی بن محمد بن جهم در حدیثی روایت می‌کند که مأمون به آن جناب عرض کرد: حضرت ابراهیم که گفت:《پروردگارا به من بنما چگونه مردگان را زنده می‌کنی؟》

خطاب شد:《مگر ایمان نیاورده‌ای؟》

عرض کرد: 《چرا؛ ولی تا قلبم آرام گیرد》 قضیه این چگونه بوده است؟

ایشان در جواب فرمودند: خداوند به حضرت ابراهیم وحی کرد:《من دوستی می‌گیرم که اگر از من بخواهد، مرده‌ها را برایش زنده می‌کنم.》، در قلب آن جناب خطور کرد که آن خلیل و دوست خداوند هم او است. عرض کرد:《پروردگارا به من بنما چگونه مردگان را زنده می‌کنی؟》

خطاب شد:《مگر ایمان نیاورده‌ای؟》گفت:《چرا؛ولی تا قلبم مطمئن شود که آن دوست منم.》

خطاب شد:《چهار مرغ بگیر و پاره پاره کن.سپس بر سر هر کوهی قسمتی بگذار. آنگاه آن‌ها را بخوان، شتابان به سوی تو می‌آیند.》

حضرت ابراهیم، کرکس، مرغابی، طاووس و خروسی را گرفت. پاره پاره کرد و با یکدیگر مخلوط کرد. ده کوه اطرافش بود؛ هر قسمتی را بر سر کوهی گذاشت. سپس منقارهای آن‌ها را میان انگشتان نهاد و یک یک را به نام صدا زد – و آب و دانه‌ای هم نزد خویش نهاد. این اجزاء به پرواز آمد. هر یک به دیگری پیوست تا بدن‌ها تکمیل شد و هر بدنی آمد و به سر و گردن خود پیوست.

حضرت ابراهیم منقارها را رها کرد، پرواز کردند. سپس به زمین نشسته از آن آب خوردند و از آن دانه‌ها برچیدند و گفتند:《ای پیامبر خدا! ما را زنده کردی، خدایت زنده کند.》فرمودند:《خدا زنده می‌کند و می‌میراند و او بر هر چیز توانا است.》

مأمون گفت: ای ابو الحسن خدایت برکت دهد》

این حدیث را در کتاب (توحید)، باب (قدرت) هم نقل می‌کند، چنانکه طبرسی هم در (احتجاج) بدون ذکر سند روایت می‌کند. [۲۶]

آیه هشتم:

وَإِذْ قَالَ مُوسَىٰ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَهً…》،《وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا وَاللَّهُ مُخْرِجٌ مَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ》،《فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا ۚ کَذَٰلِکَ یُحْیِی اللَّهُ الْمَوْتَىٰ وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ

《آن دم که موسی به قومش گفت: خدا به شما دستور می‌دهد، گاوی سر ببرید […] و هنگامی که کسی را کشتید و درباره او کشمکش کردید و خدا آنچه کتمان می‌کردید، آشکار کرد.گفتیم: قسمتی از آن را به مرده بزنید، این طور خدا مردگان را زنده می‌کند و آیات و نشانه‌های خود را به شما می‌نماید، شاید بیندیشید.》[۲۷]

رئیس المحدثان، مرحوم صدوق در کتاب (عیون اخبار الرضا (ع)) در باب (أخبار منثوره) از بزنطی نقل می‌کند که گفت:

شنیدم حضرت رضا (ع) می‌فرمودند: یک نفر اسرائیلی یکی از خویشانش را کشت و جسدش را بر سر راه محترم‌ترین قبیله بنی‌اسرائیل انداخت، سپس آمد خون‌بهای وی را مطالبه کرد و به حضرت موسی (ع) گفت: فلان قبیله فلان کس را کشته‌اند، قاتل او کیست؟

موسی (ع) دستور داد گاوی بیاورید، گفتند: ما را مسخره کرده‌ای؟ گفت:《به خدا پناه می‌برم که از جاهلان باشم.》اگر بدون ایراد و گفت‌و‌گو، گاوی آورده بودند، کفایت می‌کرد؛ اما سختگیری کردند، خدا هم بر آنان سخت گرفت.عاقبت گاو را خریده، آوردند، دستور داد سرش را بریدند و دُمش را به کشته زدند. فوراً زنده شد و گفت: ای پیغمبر خدا، پسر عمویم مرا کشت؛ نه آنان که متهمشان کرده . [۲۸]

آیه نهم:

فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَکَشَفْنَا مَا بِهِ مِنْ ضُرٍّ ۖ وَآتَیْنَاهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَهً مِنْ عِنْدِنَا وَذِکْرَىٰ لِلْعَابِدِینَ

(و خانواده‌اش (ایوب) را به او بخشیدیم، و همانند آن‌ها را برای آنان افزودیم، تا رحمتی از سوی ما باشد و تذکری برای اندیشمندان. ) [۲۹]

کلینی در حدود نیمه کتاب (روضه کافی) از ابوبصیر نقل می‌کند که گفت:

راجع به این آیه:

از حضرت صادق(ع) پرسیدم: چگونه مثلشان را به او داد؟

فرمودند:《آن پسران را که قبلا مرده بودند، با آنان که در واقعه امتحان مردند، همه را زنده کرد.》[۳۰]

ضمنا در تفسیر جلالین آمده است: خداوند هم فرزندانی را که مرده بود بازگرداند و هم مثل آن فرزندان را به او ارزانی داشت. [۳۱]

حتی بسیاری از مفسران اهل سنت نیز از جمله: ابن کثیر، سیوطی، ابن ابی حاتم، شوکانی و… در این باب گفته‌اند:

خداوند اموال و فرزندان ایوب را عیناً به او بازگردانده و مثل آن‌ها را نیز به وی ارزانی داشت. [۳۲] ، [۳۳] ، [۳۴] ، [۳۵]

آیه دهم:

وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحَابَ الْقَرْیَهِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ》،《إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُوا إِنَّا إِلَیْکُمْ مُرْسَلُون

(برای ایشان، مردم آن قریه را مثل بزن، وقتی که پیامبران نزدشان آمدند، آن زمان که دو نفر را به سوی آنان فرستادیم و تکذیبشان کردند، به سومی تقویتشان کردیم.) [۳۶]

علی بن ابراهیم از ابو حمزه ثمالی نقل می‌کند که گفت از حضرت باقر(ع)  تفسیر این آیه را پرسیدم، فرمودند:

خداوند دو نفر برای دعوت مردم انطاکیه فرستاد؛ چون مطالب تازه‌ای بر ایشان آوردند، آنان را گرفتند و در بت‌خانه زندانی کردند. خداوند سومی را فرستاد . سومین نفر، اول خود را تابع دین پادشاه معرفی کرد و دستور داد دو نفر را برای بحث حاضر کردند.

گفت: اگر راست می‌گویید و دین شما حق است، دعا کنید کوری بینا شود و زمین‌گیری شفا یابد. پیامبران چند مرتبه دعا کردند و مستجاب شد.

سومین گفت: ای پادشاه! اینان برای مدعای خویش حجت و برهان آوردند؛ ولی یک کار دیگر مانده که اگر کردند، من هم به دین آنان وارد می‌شوم. شنیده‌ام که پادشاه یگانه پسری داشته که مرده. اگر خدای اینان آن پسر را زنده کرد، من دینشان را می‌پذیرم.

پادشاه گفت: من هم ایمان می‌آورم.

دو پیامبر پس از سجده‌ای طولانی، سر برداشتند و گفتند: کسی را سر قبر پسرت بفرست که اینک زنده شود و از قبر بیرون آید.

مردم به جانب قبر شتافتند، دیدند از قبر بیرون آمده. وی را نزد پدر آوردند، گفت: من مرده بودم، دیدم دو نفر در برابر خدا به سجده افتاده، تقاضا می‌کنند مرا زنده فرماید. خدا به دعای ایشان مرا زنده کرد.

پدر گفت: اگر آنان را ببینی، می‌شناسی؟

گفت: آری.

با شناسایی دو پیامبر، پادشاه و اهل مملکت همه ایمان آوردند. [۳۷]

آیه یازدهم:

وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ ۚ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْیَمِینِ وَذَاتَ الشِّمَالِ ۖ وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ ۚ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَیْهِمْ لَوَلَّیْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا》،

وَکَذَٰلِکَ بَعَثْنَاهُمْ لِیَتَسَاءَلُوا بَیْنَهُمْ ۚ قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ کَمْ لَبِثْتُمْ ۖ قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ ۚ قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هَٰذِهِ إِلَى الْمَدِینَهِ فَلْیَنْظُرْ أَیُّهَا أَزْکَىٰ طَعَامًا فَلْیَأْتِکُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْیَتَلَطَّفْ وَلَا یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَدًا》،《وَلَبِثُوا فِی کَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَهٍ سِنِینَ وَازْدَادُوا تِسْعًا

《گمان می‌بری که آنان بیدارند، در حالی که آنان آرمیده‌اند […] این چنین آنان را برانگیختیم تا میان خود گفتگو کنند.》[۳۸]

《آنان در غارشان سیصد سال درنگ نمودند، و نُه سال بر آن افزودند. 》[۳۹]

صدوق در (اعتقادات) روایت می‌کند که:

اصحاب کهف سیصد و نُه سال در غار ماندند، سپس خداوند زنده‌شان کرد تا با یکدیگر سوال و جواب کردند و قصه‌اش معروف است‌. اگر کسی گوید: اینان نمرده بودند؛ چون خداوند می‌فرماید:《گمان می‌کنی بیدارند، در صورتی که خفته‌اند》،

جواب گوییم: مردن را هم خفتن می‌گویند، به دلیل اینکه خدا از قول اهل محشر در این آیه نقل می‌کند که گویند:

قَالُوا یَا وَیْلَنَا مَنْ بَعَثَنَا مِنْ مَرْقَدِنَا هَٰذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَٰنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ》(چه کسی ما را از خوابگاه خویش برانگیخت؟ این همان است که خدا وعده می‌داد و پیامبران راست می‌گفتند.) [۴۰]

اینان که قطعا مرده بودند. [۴۱]

آیه دوازدهم:

وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ لَمَا آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتَابٍ وَحِکْمَهٍ ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ ۚ قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَىٰ ذَٰلِکُمْ إِصْرِی ۖ قَالُوا أَقْرَرْنَا ۚ قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِینَ

(و خدا از پیامبران پیمان گرفت که شما را کتاب و حکمت داده‌ام؛ به پیامبری که آیین شما را تصدیق می‌کند و به رسالت نزد شما می‌آید، بر گروید و یاری‌اش کنید.) [۴۲]

عبدلله بن مسکال از امام صادق(ع) نقل می‌کند که آن حضرت در تفسیر این آیه چنین فرمودند:

خداوند هیچ پیامبری را از آدم تا سایرین (خاتم الأنبیاء) مبعوث نکرده، جز آنکه به دنیا بازگشته و رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان(ع) را یاری خواهند کرد. [۴۳]

آیه سیزدهم:

وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا ۚ یَعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئًا ۚ وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذَٰلِکَ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ

(خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و عمل‌های صالح کردند، وعده داده که در زمین، جانشینان کند؛ چنانکه پیشینیان را جانشین کرد و دینشان را، که برای آن‌ها پسندیده استقرار دهد و ترسشان را به ایمنی تبدیل کند تا مرا عبادت کنند و چیزی را با من شریک نکنند.) [۴۴]

در (مجمع البیان) در تفسیر این آیه می‌فرماید:

عیاشی از حضرت سجاد (ع) نقل می‌کند که فرمودند:《به خدا! مراد اهل بیت‌اند که خدا به دست یکی از ما، که مهدی این امت است، این وعده را عملی می‌کند.》

و این مضمون از حضرت باقر و حضرت صادق علیهم السلام نیز روایت شده است.

سپس طبرسی فرماید:

بنابراین مراد از آنان که ایمان آورده، عمل‌های صالح کردند، پیغمبر و اهل بیت اویند. آیه به آنان بشارت می‌دهد که پس از ظهور حضرت مهدی(عج) در شهرها جانشینشان کند و ترس از آن‌ها بردارد.

مراد از اینکه می‌فرماید:《چنانکه پیشینیان آن‌ها را جانشین کرد》، این است که اشخاص صلاحیت‌دار – مانند حضرت آدم، داوود و سلیمان(ع) – را خلافت داد، به دلیل آیات دیگر از قبیل اینکه راجع به حضرت آدم(ع) فرماید:

وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَهِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً》 (من در زمین جانشین قرار خواهم داد) [۴۵] و راجع به حضرت داوود(ع) فرماید:

یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ》 (داوود! ما تو را در زمین جانشین کردیم) [۴۶]

و آیات دیگر، اجماع عترت پیغمبر (ص) نیز بر همین است و اجماع آنان حجت است؛ به دلیل اینکه آن جناب فرمودند:《من میان شما دو چیز نفیس باقی می‌گذارم که اگر به آن‌ها چنگ زنید، هرگز گمراه نشوید: کتاب خدا و عترتم، یعنی اهل بیتم》،

شاهد دیگر (بر اینکه مراد از آیه سابق، ظهور حضرت مهدی (عج) است) اینکه استقرار بدون مزاحم در روی زمین (که آیه وعده می‌دهد) تا کنون اتفاق نیفتاده؛ پس باید در آینده منتظرش بود؛ زیرا خداوند خلف وعده نمی‌کند.

آیه چهاردهم:

ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیْهِمْ وَأَمْدَدْنَاکُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیرًا

(آنگاه شما را به سوی آن‌ها برگردانیم و بر ایشان غلبه دهیم و به مال و فرزندان مدد بخشیم و عده‌ی جنگجویان شما را افزایش دهیم تا بر آن‌ها پیروز گردید.) [۴۷]

علی بن مهزیار از امام زمان(عج) کلماتی را نقل می‌کند و حضرت حوادث ظهور را بیان می‌نماید و سپس ایشان از حضرت می‌پرسد:

از حضرت پرسیدم: پس از حوادث ظهور چه رخ خواهد داد؟ حضرت فرمودند: رجعت و آن را تکرار کردند و آنگاه آیه‌ای را که دلالت بر رجعت می‌کند (آیه فوق)، تلاوت فرمودند. [۴۸]

آیه پانزدهم:

إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرَادُّکَ إِلَىٰ مَعَادٍ‌…》

(آن کسی که قرآن را بر تو فرض نمود، تو را به بازگشتگاه بر می‌گرداند.) [۴۹]

به نقل از ابن خالد کابلی، امام سجاد (ع) در تفسیر آیه‌ی فوق فرمود:《پیامبر و علی و همه‌ی امامان (ع) به سوی شما باز می‌گردند.》[۵۰]

آیه شانزدهم:

وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّهً لِلنَّاسِ بَشِیرًا وَنَذِیرًا…》

《و ما تو را جز برای بشارت و بیم جهانیان نفرستادیم…》[۵۱]

همان گونه که از جهت اعتقادی روشن است، نبوت پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) عمومیت داشته و شامل همۀ عصرها و نسل‌ها می‌شود؛ اما تحقق عینی این بعثت و رسیدن پیام دعوت حضرت به همهٔ مردم جهان هنوز محقق نشده است. بر طبق مفاد برخی روایات این دعوت در روز رجعت عینیت خواهد یافت؛ چنانکه امام محمد باقر (ع) می‌فرماید:

《این آیه در رجعت تحقق می‌یابد.》[۵۲]

آیه هفدهم:

فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَیْنِهِمَا نَسِیَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِیلَهُ فِی الْبَحْرِ سَرَبًا

(و چون موسی و شاگردش بدان مجمع البحرین رسیدند ماهی غذای خود را فراموش کردند و آن ماهی راه به دریا برگرفت و رفت.) [۵۳]

علی بن ابراهیم در تفسیر این آیه روایت می‌کند که:

چون خداوند تورات را بر موسی (ع) نازل کرد و با وی سخن گفت، موسی با خود گفت: خدا کسی دانشمندتر از من نیافریده است.

از جانب حق به جبرئیل (ع) وحی شد: 《موسی را دریاب و به وی بگو آنجا که دو دریا به هم متصل می‌شود، مردی است که از تو دانشمندتر است. از او پیروی کن و علم بیاموز.》

موسی (ع) چون دستور را گرفت، مأموریت خویش به وصی خود، یوشع ابراز کرد‌. یوشع ماهی نمک زده‌ای برای توشه راه برداشت و حرکت کردند؛ چون به وعده‌گاه رسیدند، یوشع ماهی را بیرون آورده، در آب شست و این آب، آب حیات بود، وقتی که آن را روی سنگ گذاشت، زنده شد و خود را در افکند. [۵۴]

آیه هجدهم:

أَلَیْسَ ذَٰلِکَ بِقَادِرٍ عَلَىٰ أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتَىٰ

(مگر این خدا قدرت ندارد که مردگان را زنده کند؟!) [۵۵]

این آیه هم دلیل امکان رجعت است؛ چون آن هم یک قِسم مرده زنده کردن است و بیش از آن نیست و بی شک قدرت خدا نسبت به همه کارهای ممکن، مساوی است.

استدلال بر رجعت از روایات

اول:

شیخ مفید (ره) در کتاب (ارشاد) نقل می‌کند که ابن زیاد  فرمان داد سر مقدس امام حسین(ع) را در کوچه‌های کوفه بگردانند، زید بن ارقم گوید: من در غرفه‌ای بودم دیدم سر بالای نیزه است و وارد شد، هنگامی که برابر من رسید، این آیه را خواند:

أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا》   (مگر پنداشته‌ای که اصحاب کهف و رقیم از آیات ما عجیب بوده‌اند) [۵۶]

من صدا زدم: پسر پیغمبر! به خدا قصه تو بسیار عجیب‌تر است. [۵۷]

مؤلف گوید: این از رجعت نیز عجیب و غریب‌تر است؛ زیرا برگشتن روح در همه‌ی بدن بسیار اتفاق افتاده؛اما برگشتن به سر تنها، بی‌سابقه است، پس رجعت را نباید بعید شمرد.

دوم:

حمیری در کتاب (قرب الإسناد) در حدیث ۱۸۳ از صفوان جمال از حضرت صادق(ع) نقل می‌کند که پیغمبر(ص) به جبرئیل(ع) فرمودند:

به من بنما چگونه خدا مردگان را در قیامت زنده می‌کند؟

جبرئیل گفت: چشم.

آنگاه رفت در قبرستان (بنی ساعده) بر سر قبری صدا زد: به اذن خدا بیرون بیا.

مردی – در حالی که خاک از سر می‌فشاند – واویلاگویان بیرون آمد.

فرمودند: برگرد. باز وارد قبر شد. بر سر قبر دیگری رفت و گفت: به اذن خدا بیرون بیا.

جوانی در حالی که خاک از سرش می‌فشاند و می‌گفت: اشهد ان لا اله الا الله از قبر خارج شد. جبرئیل عرضه داشت: روز قیامت این طور زنده می‌شوند یا محمّد (ص). [۵۸]

سوم:

کلینی در باب (مولد امیرالمؤمنین(ع)) از عیسی بن شلقان نقل می‌کند که گفت:

شنیدم حضرت صادق(ع) می‌فرمودند:

امیرالمؤمنین(ع) در قبیله (بنی مخزوم)، هم‌شیره‌ زادگانی داشت. روزی یکی از آنان آمد و عرض کرد: دایی جان! برادر من مرده و سخت بر او اندوهگینم.

فرمودند: می‌خوای او را ببینی؟

عرض کرد: آری.

فرمودند: قبرش را به من بنما،

سپس حلّه پیغمبر (ص) را به کمر بست و با هم بر سر قبر رفتند. اندکی لبان مقدسشان را حرکت دادند و پا به قبر زدند. مرده از قبر بیرون آمد و بنا کرد به زبان فارسی سخن گفتن. [۵۹]

رجعت همهٔ پیامبران

امام صادق (ع) می‌فرماید:

(خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد، جز آن که همهٔ آنان را به دنیا بر می‌گرداند تا در رکاب امیرمؤمنان، علی بن ابی طالب(ع) جنگ کنند) [۶۰]

رجعت ائمه اطهار(ع)

روایاتی که ملاک رجعت‌کنندگان را ایمان محض عنوان کرده‌اند، به طور قطع شامل ائمه اطهار(ع) می‌شوند، ولی غیر از این روایات، در برخی ادعیه نیز به طور صریح رجعت آنان بیان شده است.

در (زیارت جامعه) می‌خوانیم:

(من به شما اعتراف می‌کنم و ایمان به بازگشت شما دارم و رجعت شما را تصدیق می‌نمایم و منتظر امر شما و چشم به راه دولت شما هستم.) [۶۱]

رجعت اصحاب پیامبران

در برخی روایات از اصحاب پیامبر اسلام(ص) و برخی پیروان پیامبران دیگر، به عنوان رجعت‌کنندگان یاد شده است.

بر اساس این روایات سلمان، مقداد، جابر، مالک اشتر، ابودجّانه، عمران بن اعین… و مؤمن آل فرعون و یوشع بن نون از پیروان حضرت موسی(ع) و اصحاب کهف از رجعت‌کنندگان می‌باشند. [۶۲]

دعا برای رجعت

آیا رجعت‌کنندگان از پیش تعیین شده‌اند؟

چگونه می‌شود جزو رجعت کنندگان بود؟

از برخی ادعیه استفاده می‌شود که انسان‌های مؤمن و متقی که 《دعای عهد》را چهل صبح بخوانند، اگر پیش از ظهور امام عصر (عج) از دنیا بروند، جزو رجعت‌‌کنندگان خواهند بود.

در قسمتی از این دعا چنین می‌خوانیم:

《خداوندا اگر مرگی که بر همه‌ی بندگانت مسلّم نموده‌ای، میان من و ظهور مولایم جدایی بیاندازد، با قدرت بی‌نهایتت مرا از قبر بیرون بیاور؛ در حالی که کفنم را به خود پیچیده، شمشیرم را از غلاف در آورده، نیزه‌ام را به دست گرفته‌ام تا دعوت‌کننده‌ای را که در شهر و صحرا بانگ برمی‌آورد، لبیک بگویم.》

 

احادیث و ادله‌ رجعت، چنانکه بخشی از آن‌ها را در این مقاله نقل کردیم، در کمال قوت، بلکه به حد تواتر یا بالاتر از تواتر است. از این جهت، موجب قطع و یقین است؛ بلکه می‌توان گفت هر یک از این احادیث و روایات، به لحاظ شواهد قطعی زیادی که دارد، موجب یقین است؛ زیرا با قرآن و ادله و سنت پیغمبر (ص) موافق است، در معنای خود صریح و مشتمل بر انواع تأکید است، با اتفاق امامیه و اجماع اهل حدیث موافق و در کتاب‌های معتبر و مشهوری که ذکر می‌شود،ثبت شده است.

از این آیات و روایات چنین به دست می‌آید که وقوع واقعه‌ی رجعت قبل از قیامت ممکن، حتمی و صحیح است و بر این اساس، دین اسلام به رهبری حضرت حجت (عج) بر همه‌ی ادیان و مکاتب بشری غلبه پیدا خواهد کرد  و مردم خسته از پندارهای بشری به زلال معرفت الهی نائل می‌شوند.

 

منابع:

۱_ در علم صرف بیان شده که مصدر دارای انواعی است. یک نوع آن (مرّه) است که برای بیان وقوع یک بار فعل به کار می‌رود.

۲_ ابن منظور، لسان العرب، ج ۸، ص ۱۱۴.        ۳_ الشرتونی، سعید الخوری، اقرب الموارد، ج ۱، ص ۳۹۲_۳۹۱.        ۴_ الشیخ المفید، محّمد بن محمّد نعمان، اوائل المقالات، ص ۸۹.

۵_ بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۹۲ و ۱۲۱.        ۶_ بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۵۲.        ۷_ سوره نمل (۲۷)، آیات ۸۳_۸۲.         ۸_ سوره کهف (۱۸)، آیه ۴۷.        ۹_ بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۵۲.

۱۰_ سوره غافر (۴۰)، آیه ۵۱.        ۱۱_ حائری یزدی، شیخ علی، الزام النّاصب، ج ۲، ص ۳۳۸.     ۱۲_ سوره بقره، آیه ۲۴۳.

۱۳_ حسن بن علی، امام یازدهم (ع)، (التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری (ع))، قم، مدرسه الإمام المهدی (عج)، چاپ اول، ۱۴۰۹ ق، ص ۴۸۱؛ قمی، علی بن ابراهیم، (تفسیر القمی)، قم، دارالکتاب، چاپ سوم، ۱۴۰۴ ق، ج ۲، ص ۴۱۳.       ۱۴_ طبرسی، فضل بن حسن، (مجمع البیان فی تفسیر القرآن)، قم، مؤسسه فرهنگی تبیان، ۱۳۸۷، ج ۲، ص ۸۷.

۱۵_ همان (۱۴).    ۱۶_ حلّی، حسن بن سلیمان، (مختصر البصائر)، همان (۱۴)، ص ۱۰۵؛ عیاشی، محمد بن مسعود، (تفسیر العیاشی)، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۰ ق، ج ۱، ص ۱۳۰.

۱۷_ سوره بقره، آیه ۲۵۹.      ۱۸_ طبرسی، فضل بن حسن، (مجمع البیان فی تفسیر القرآن)، ج ۲، ص ۱۳۲_۱۲۲.       ۱۹_ سوره مائده، آیه ۱۱۰.

۲۰_ ابن بابویه، محمد بن علی، (اعتقادات الإمامیه)، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ دوم، ۱۴۱۴ ق، ص ۶۲.

۲۱_ طبرسی، فضل بن حسن، همان، ج ۲، ص ۲۲۷؛ همچنین ن‌.ک به: عیّاشی، محمد بن مسعود، (تفسیرالعیاشی)، همان، ج ۱، ص ۱۷۴؛ قطب الدین راوندی، سعید بن هبهالله، (الخرائج و الجرائح)، همان، ج ۲، ص: ۹۴۹ و مجلسی، محمدباقر، (بحارالأنوار)، همان، ج ۱۴، ص ۲۳۳.       ۲۲_ سوره بقره، آیه ۴۰ و ۵۷_۵۵.

۲۳_ وَاخْتَارَ مُوسَىٰ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِمِیقَاتِنَا ۖ فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ قَالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِیَّایَ ۖ أَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا ۖ إِنْ هِیَ إِلَّا فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِهَا مَنْ تَشَاءُ وَتَهْدِی مَنْ تَشَاءُ ۖ أَنْتَ وَلِیُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا ۖ وَأَنْتَ خَیْرُ الْغَافِرِینَ. (سوره اعراف، آیه ۱۵۵).

۲۴_ ابن بابویه، محمد بن علی، (عیون اخبار الرضا (ع))، همان، ج ۱، ص ۲۰۰؛ طبرسی، فضل بن حسن، (الاحتجاج علی اهل اللجاج)،  همان، ج ۲، ص ۴۲۹.     ۲۵_ سوره بقره، آیه ۲۶۰.

۲۶_ ابن بابویه، محمد بن علی، (عیون اخبار الرضا (ع))، همان، ج ۱، ص ۱۹۸؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، (متشابه القرآن و مختلفه)، قم، دار بیدار للنّشر، چاپ اول، ۱۳۶۹، ج ۱، ص ۲۲۲.

۲۷_ سوره بقره، آیه ۶۷، ۷۲ و۷۳.      ۲۸_ ابن بابویه، محمّد بن علی، (عیون أخبار الرضّا (ع))، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۸ ق. ، ج ۲، ص ۱۳؛ عیّاشی، محمّد بن مسعود، (تفسیر العیّاشی)، تهران، المطبعه العلمیه، چاپ اول، ۱۳۸۰ ق، ج ۱، ص ۴۶.       ۲۹_ سوره انبیاء، آیه ۸۴.       ۳۰_ کلینی، محمد بن یعقوب، (الکافی)، ج ۸، ص ۱۹۴.     ۳۱_ محمد بن احمد محلی و جلال الدین سیوطی، (تفسیرالجلالین)، ص ۶۰۳.

۳۲_ ابن ابی حاتم رازی، عبدالرحمن بن محمد، (تفسیر ابن ابی حاتم)، ج ۱۰، ص ۳۲۴۵.      ۳۳_ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، (تفسیر ابن کثیر)، ج ۳، ص ۱۹۹_۱۹۸.

۳۴_ سیوطی، جلال‌الدین، (الدر المنثور)، ج ۷، ص ۱۹۳.      ۳۵_ شوکانی، محمد، (فتح القدیر)، ج ۴، ص ۵۰۴.     ۳۶_ سوره یس، آیه ۱۴_۱۳.  ۳۷_ قمی، علی بن ابراهیم، (تفسیرالقمی)، همان، ج ۲، ص ۲۳۸.

۳۸_ سوره کهف، آیه ۱۹_۱۸.      ۳۹_ سوره کهف، آیه ۲۵.     ۴۰_ سوره یس، آیه ۵۲.     ۴۱_ ابن بابویه، محمد بن علی، همان، ص ۶۳_۶۲.     ۴۲_ سوره آل عمران، آیه ۸۱.

۴۳_ الایقاظ من الحجه بالبرهان علی الرجعه، ص ۳۳۲؛ بحارالأنوار، ج ۵۳، بحث رجعت، ح ۹، ۲۰، ۲۳ و ۶۶.     ۴۴_ سوره نور، آیه ۵۵.     ۴۵_ سوره بقره، آیه ۳۰.    ۴۶_ سوره ص، آیه ۲۶. ۴۷_ سوره اسراء، آیه ۶.

۴۸_ بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۱۰۵.     ۴۹_ سوره قصص، آیه ۸۵.       ۵۰_ الایقاظ من الحجه بالبرهان علی الرجعه، ص ۳۴۴_۳۴۳.     ۵۱_ سوره سبأ، آیه ۲۸.    ۵۲_ بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۴۲.

۵۳_ سوره کهف، آیه ۶۱.      ۵۴_ قمی، علی بن ابراهیم، (تفسیر القمی)، همان، ج ۲، ص ۳۷.     ۵۵_ سوره قیامت، آیه ۴۰.     ۵۶_ سوره کهف، آیه ۹.

۵۷_ مفید، محمد بن محمد، (الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد)، ج ۲، ص ۱۱۷؛ ابن شهر آشوب مازندرانی، محمد بن علی، (مناقب آل أبی طالب (ع))، ج ۴، ص ۶۱؛ مشابه این حدیث با اندکی تغییر در این منابع نیز آمده است: طبرسی، فضل بن حسن، (إعلام الوری بأعلام الهدی)، ص ۲۵۲؛ اربلی، علی بن عیسی، (کشف الغمّه فی معرفه الائمه)، ج ۲، ص ۶۷.

۵۸_ حمیری، عبدالله بن جعفر، (قرب الإسناد)، قم، مؤسسه آل البیت (ع)، چاپ اول، ۱۴۱۳ ق، ص ۵۸.    ۵۹_ صفّار، محمد بن حسن، (بصائر الدّرجات فی فضائل آل محمد(ع))، همان، ج ۱، ص ۲۷۳؛ کلینی،  محمد بن یعقوب، (الکافی)، همان، ج ۱، ص ۴۵۷.   ۶۰_ بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۴۱.     ۶۱_ مفاتیح الجنان، باب چهارم، زیارت جامعه

۶۲_ خادمی شیرازی، محمد، (رجعت یا دولت کریمه خاندان وحی)، موسسه نشر و تبلیغ، ۱۳۶۵ ه.ش، ص ۱۹۳.

مطالب مرتبط
تماس با ما
درباره ما
تماس با ما
صفحه نخست
ارسال اثر
نظرات