شهید احسان ابراهیمی

مهر ۸, ۱۴۰۳ 10

نام شهید: احسان ابراهیمی

تاریخ تولد: ۸ دی ۱۳۴۶

تاریخ شهادت: ۵ اسفند ۱۳۶۲

شهید احسان ابراهیمی فرزند ابراهیم در هشتم دی‌ماه سال ۱۳۴۶ در روستای ایمن آباد بابل از خانواده‌ای مذهبی و با وضع اقتصادی متوسط چشم به جهان می‌گشاید.

دوران کودکی با بازیگوشی و تحرک فراوانش همانند دیگر هم سن و سالانش در روستا سپری می‌شود و در سال ۱۳۵۳ وارد مدرسه ابتدایی در دبستان دولتی امین آباد و کروکلای آنزمان می‌شود که کنار خانه‌شان بود.

سپس در سال ۱۳۵۸ وارد مدرسه راهنمایی روستا می‌شود و دوره سه ساله راهنمایی را با تمام فرازو نشیب‌هایش پشت سر می‌گذارد. شهید احسان ابراهیمی وضعیت تحصیلی چندان مناسبی نداشت و از درس ریاضی و انشا بیزار بود.

شهید احسان ابراهیمی

در سال ۱۳۶۱ که اول دبیرستان را سپری می‌کرد.

به همراه جمعی از دوستانش با تاییدیه از حاج نقی روستایش برای ورود به جبهه اقدام می‌کند و با توجه به مخالفت خانواده بخاطر سن کم و اصرار آنها برای ادامه تحصیل، راهی جبهه می‌شود.

شهید احسان ابراهیمی پس از طی کردن دوره آموزشی تا تقسیم نیرو در خط مقدم جبهه، دوباره برای دیدار خانواده و جمع آوری بخشی از وسایل مورد نیازش به روستا برمی‌گردد.

خانواده به ویژه مادر که وابستگی و علاقه وصف ناپذیری به فرزندش داشت با خوشحالی تمام، پذیرای احسان شدند

و در عین حال از او تقاضا نمودند که به درسش ادامه دهد و مدتی بعد عازم جبهه شود.

احسان شرایط را مناسب اعزام ندید و به ناچار با توجه به علاقه فراوانی که به جبهه و دفاع از وطن داشت ساک لباسش را می‌گیرد

و به قسط رفتن به حمام محل، بی‌خبر روانه جبهه‌های نبرد می‌شود، انگار عشق به شهادت هیچگاه جلودار عاشق نمی‌شود

و اگر تمام دنیا دست به دست هم دهند، عاشق برای رسیدن به معشوق، راه را خود هموار می‌سازد.

یک ماه از حضور احسان در جبهه می‌گذرد و خبری از او نمی‌شود نه نامه‌ای و نه خبری از دوستان یا همرزمانش.

پدر و مادر احسان برای مراسم عمامه گذاری سید محمدرضا هاشمی فرزند ابراهیم (آقامحمدرضا) که پسردایی احسان می‌شود راهی قم می‌شوند.

مادر احسان در کنار بارگاه ملکوتی حضرت فاطمه معصومه (س) خوابی می‌بیند و او را منقلب می‌کند و بسیار نگران. ایشان خواب می‌بیند احسان از یک بلندی پرتاپ می‌شود!

وقتی قضیه را برای همسرش مرحوم حاج ربیع ابراهیمی تعریف می‌کند می‌گوید حتما “اتفاقی برایش افتاده است.

خانواده به روستا برمی‌گردند شاید خبری و یا نامه‌ای از احسان به خانه رسیده باشد اما خبری از او نیست.

صبر و تحمل و دعا برای رزمندگان و به ویژه فرزندانشان اساس کار مادران مهربان و قهرمان دیارمان است و مادر احسان از این قضیه مستثنی نبوده است.

پدر که نگرانی‌اش دو چندان می‌شود و بی‌خبر از احسان، شب‌ها موقع خواب درب حیاط منزل را باز می‌گذارد تا اگر فرزندش بیاید حتی دقایقی پشت در نماند.

در اسفندماه سال ۱۳۶۲ خبر مفقودالاثر شدن احسان به گوش خانواده و اهالی روستا می‌رسد.

شهید احسان ابراهیمی در  پنجم اسفندماه ۱۳۶۲ در عملیات  والفجر۶ در سن ۱۶ سالگی به شهادت می‌رسد و به عنوان سومین شهید روستا نامش در تاریخ روستا ماندگار می‌شود.

پس از مدتی کوتاه پدر که می‌بیند خبری از پیکر فرزند نیست خود راهی جبهه می‌شود تا شاید اثری و یا خبری از فرزندش بیابد. اما دریغ، چیزی دستگیرش نمی‌شود و با زحمت و رنج فراوان، با دست خالی به روستا و نزد همسرش یعنی مادر احسان برمی‌گردد.

در روستا مراسم سوم، هفتم، چهلم و سالگردش را جهت گرامی داشت شهید احسان ابراهیمی که دومین شهید روستا بعد از شهید رمضان قربانی ایمنی( که در همسایگی شان) بود برگزار می‌کنند.

به هر حال با گذشت زمان، پدر و مادر همچنان منتظر می‌مانند و امیدوار به اینکه روزی فرزندشان بر می‌گردد اما خبری نشد. جنگ پایان می‌یابد اما همچنان خبری از احسان نمی‌شود. اُسرا از اواخر مرداد ۱۳۶۹ تا مدتی گروه گروه، وارد میهن می‌شوند اما دریغ از نام احسان در لیست اسرا.

وقتی زنگ تلفن در این ایام به صدا در می‌آید پدر و مادر تصور می‌کنند شاید از احسان خبری شود اما دریغ از خبری کوتاه.

در شهریور سال ۱۳۷۳ یعنی یازده سال و پنج ماه پس از  تاریخ شهادت و مفقودالاثر شدن احسان می‌گذرد که خبر پیدا شدن پیکر مطهرش به خانواده  و مردم روستا می‌رسد.

خانواده برای شناسایی به مرکز استان مازندران یعنی شهر ساری می‌روند جدای از پلاک شهید که مهمترین سند شناسایی اوست برای اطمینان خانواده، پیکر احسان  که پس از نه سال جز اسکلت و استخوان چیزی از او نمانده است

توسط پدر و خواهر شناسایی می‌شود. یکی از دندان‌های احسان سیاه بود و جورابی که برادر بزرگترش از دوران سربازی‌اش در سال ۱۳۶۰ برایش آورده بود تا حدودی در پوتین احسان سالم مانده بود.

به هرحال انتظار به پایان می‌رسد و خانواده مطمئن از شهادت فرزند.

پیکر مطهر شهید احسان ابراهیمی سوار بر دستان مردم  شهرهای ساری، بابلسر و بابل تشییع و سپس در زادگاهش ایمن آباد بابل توسط مردم روستایش تشییع می‌شود

و در مزار شهدای روستا و با نبش قبر کردن مزارش که تا این زمان تعدادی از لباس‌هایش را در آن دفن کرده بودند، به خاک سپرده می‌شود

و دوباره مراسم گرامی داشت سوم، چهلم و سالگردش به یاد رشادت‌ها و جوانمردی‌های احسان در دفاع از آب و خاک کشورش، در مسجد جامع روستا برپا می‌شود.

گزیده‌ای از وصیتنامه شهید احسان ابراهیمی:

از دستورات و قوانین اسلامی پیروی کنید که تنها در سایه‌ی اسلام است که انسان به سعادت می رسد

و شما هیچ موقع خداوند را از یاد نبرید و همیشه خداوند حاضر و شاهد بر اعمال ماست بیاید کاری کنیم که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را خشنود کرده باشیم.

از دستورات و موعظه‌های امام دلسوز و مهربان پیروی کنیم؛ چون که او نائب صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است

مطالب مرتبط
تماس با ما
درباره ما
تماس با ما
صفحه نخست
ارسال اثر
نظرات